ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
بریز ! با توام ساقی ... بریز ، پر کن از شراب سرخ این جام خالی را !
فراموش کن که از اول شب چند بار پر کردی و چند بار خالی شد ، بریز ! بگذار که این تخیلات شاعرانه ، این زندگی های پراکنده ی بیقرار ! بشکافند ، ویران کنند دل سکوت جانفرسای این شب خزان زده را ... دیوانه شد ، خفه شد این دل درهم شکسته ی گرفتارم !
امشب من سرا پا ناله ام ! ....که میخواهم به روی مشتی کاغذ کرولال که از اول روز عشق تا الان همدم و مونس شبهای تنهاییم بودن فرو آیم .... و بالاتر از آن میخواهم امشب تا سر حد جنون مست باشم.
مست ؟؟؟ .... آری ... مست همان که چشمان او بود....!؟
می خواهم امشب باز از او بنویسم ، آنکه فرسنگها به حکم عشق از من فاصله دارد ....و من محکوم به جدایی هستم .... نمی دانم کدام نسیم در کدامین سحرگاهان عشق او را همچون قطره ای شبنم در کاسبرگ دلم چکاند و نمیدانم دست کدامین سرنوشت تیره ، رنگ جدایی را بر بوم نقاشی ام کشید... بریز ....و بگذار برایش بنویسم برای آنکه یاد نگاهش مرا به اوج مستیها می برد ...میخواهم هر چه ناله در دل دارم را با تمام سکوتم در این نامه برای او بازگو کنم ... بریز ساقی ! تورا بخدا بریز ...پر کن ازاین شراب این جام آخرین را ... میخواهم تا خود صبح همانند طرح چشمان شهوت انگیزش مست باشم ...