ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
خواهم امشب را که با غم سر کنم
دفتری با اشک چشمم تر کنم
نام آن دفتر نهم دیوان عشق
اشک را عنوان آن دفتر کنم
باز دلم گرفته گریم اختیاری نیست
آخه جز گریه منو کاری نیست
یه عمری از محبت بی نصیبم ای خدا
آخه من غریبم ای خدا
کو خوبی کدوم مهر ما که چیزی ندیدیم
از این دنیای شیرین فقط سختی کشیدیم
کدوم بخت کدوم شانس ما که شانسی نداریم
هی پشت سر هم همش بد میاریم
ما خون جگر خوردیم سوختیم وساختیم
به جرم زنده بودن همه هستی را باختی
یکی را دوست میدارم ولی افسوس او هرگز نمی داند
نگاهش میکنم شاید بخواند از نگاه من که او را دوست می دارم
ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمی خواند به برگ گل نوشتم من که او را دوست میدارم
ولی افسوس او برگ گل را به زلف کودکی آویخت تا را بخنداند
به مهتاب گفتم ای مهتاب سر راهت به کوی او سلام من رسان وگو که او را دوست مدارم
ولی افسوس ز ابر تیره برخی جست و قاصد را میان راه بسوزانید
کنون وا مانده از هر جا دیگر با خود کنم نجوا یکی را دوست میدارم ولی افسوس او هرگز نمی داند!!!
کوچه کوچه گذشتم
خانه به خانه
ودر بن بست ِ تنهائی ام
ترا یافتم
بی هیچ آدرسی....
سرخی
این آسمان از رنگ چشمان من است
غرش تند نگاهت. تندر ِ جان من است
اخم تو اتش زده بر جان و هم ایمان من
گربه مهرم ننگری . دوزخ گلستان من است
گاهی دلم برای خودم تنگ می شود
گاهی دلم برای باورهای گذشته ام تنگ می شود
گاهی دلم برای پاکیهای کودکانه ی قلبم میگیرد
گاهی دلم از آنهایی که در این مسیر بی انتها آمدند و رفتند خسته می شود
گاهی دلم از کسانی که ناغافل دلم را میشکنند میگیرد
...گاهی آرزو میکنم ای کاش...
دلی نبود تا تنگ شود...
تا خسته شود...
تا بشکند...