ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
بعضی ادما یهو میان...
یهو زندگیتو قشنگ می کنن ...
می شن دلیل خنده هات...
یهو می شن همه دلخوشیت...
یهو می شن دلیل نفس کشیدنت...
.
.
.
بعد یهو همین جوری یهو میرن...
.
.
.
یهو گند می زنن به ارزوهات...
یهو می شن دلیل همه غصه هات و اشکهات...
یهو می شن سبب بالا نیومدن نفست...
همین جوری یهو....
یهو...
من در امتحان ریاضی سکوت،وسعت تنهاییم را یافتم.فرمولی برایش کشف کردم:
اگر دلتنگی
هایت را در حس غریب ضرب کنی،مساحت تنهاییت را می یابی.
من در این
امتحان فهمیدم حجم هر اشک بلور به اندازه ی ضرب بیهوده ی رویاهایت در مساحت هستی
گمشده ات خواهد بود.
من یافتم که معادله ی دلتنگی هایم
برایت جواب ندارد چون دلتای دلهرگی من منفی است و من یافتم مجموعه ی ثانیه های شادیم
تهی است واین ها همه در تابع همانی
قلبت جواب می دهد و فقط آن را باید با اعداد بی نهایت وجودت محاسبه کنی.
می دانم که دیگر برای من نیستی!!
دلی که تـنگ باشد که این حرف ها را نمی فهمد…..
دیدی آنرا که تو خواندی به جهان یار ترین
سیـ ـنه را ساختی از عشقش سر شارترین
آنکه می گفت منم بهر تو غمخوار ترین
از شکستن ۲ چیز بترس ،
قلبی که صادقانه دوستت دارد
و دلی که صادقانه به یادته
نه اینکه زانو زده باشم...
نــــــــــــــــــــــــــــــــــه
فقط دلتنگی
سنگین
است همیــــــــــــــــــــــــــــــن...
از شکستن ۲ چیز بترس ،
قلبی که صادقانه دوستت دارد
و دلی که صادقانه به یادته
دیدی آنرا که تو خواندی به جهان یار ترین
سیـ ـنه را ساختی از عشقش سر شارترین
آنکه می گفت منم بهر تو غمخوار ترین
چه دل
آزار شد آخر،چه دل آزار ترین
. . .
دیدی ای دل ؟
یک برگ دیگر از تقویم عمرم را
پاره می کنم
امروز هم
گذشت
با مرور
خاطرات دیروز
با غم
نبودنت..و سکوتی سنگین
و من
شتابان در پی زمان بی هدف
فقط
میروم ..فقط میدوم
یاسها هم
مثل من خسته اند از خزان و سرما
گرمی مهر
تو را میخواهند
غنچه های
باغ هم دیگر بهانه میگیرند
میان
کوچه های تاریک غربت و تنهایی
صدای
قدمهایت را می شنوم اما تو نیستی
فقط
صدایی مبهم
قول داده
بودی برایم سیب بیاوری
سیب سرخ
خورشید
سیب سرخ
امید
یادت
هست؟؟؟
و رفتی و
خورشید را هم بردی
و من در
این کوچه های تنگ و تاریک
سرگردانم
و منتظر
برگی از
زندگی ام را ورق میزنم
امروز به
پایان دفترم نزدیکم
بعضی ادما یهو میان...
یهو زندگیتو
قشنگ می کنن ...
می شن دلیل خنده
هات...
یهو می شن همه
دلخوشیت...
یهو می شن دلیل
نفس کشیدنت...
.
.
.
بعد یهو همین
جوری یهو میرن...
.
.
.
یهو گند می زنن
به ارزوهات...
یهو می شن دلیل
همه غصه هات و اشکهات...
یهو می شن سبب
بالا نیومدن نفست...
همین جوری یهو....
یهو...
من در امتحان ریاضی سکوت،وسعت تنهاییم را یافتم.فرمولی برایش کشف کردم:
اگر دلتنگی هایت را در حس غریب ضرب کنی،مساحت تنهاییت را می
یابی.
من در این امتحان فهمیدم حجم هر اشک بلور به اندازه ی ضرب
بیهوده ی رویاهایت در مساحت هستی گمشده ات خواهد بود.
من یافتم که معادله
ی دلتنگی هایم برایت جواب ندارد چون دلتای دلهرگی من منفی است و من یافتم مجموعه ی ثانیه های شادیم تهی است
واین ها همه در تابع همانی قلبت جواب
می دهد و فقط آن را باید با اعداد بی نهایت وجودت محاسبه کنی.
آسمان به آسمان
کوچه به
کوچه
رویا به
رویا
هر جایی که
مینگرم با منی، اما دلم برایت تنگ میشود...
تو این دنیا تو این عالم
میون این همه آدم
ببین من دل به کی دادم
به اون کس که نمیخوادم
دلم شیشه دلش سنگه
واسه سنگه دلم تنگه
اگر سرت رو روی سینه ام بگذاری
هیچ صدایی نخواهی شنید
...
قلبِ من طاقت این همه خوشبختی رو نداره !
یا رب تو مرا به یار دمساز رسان / آوازه دردم بهم آواز رسان
آن کس که من از فراق او غمگینم / او را به من و مرا به او بازرسان
n
یاد گرفتـــه ام
انسان مدرنـــی باشــــم
و هــر بار که دلتنـــــــگ میشــــوم
بـه جای بغـــــض و اشــــک
تنهـــا به این جملـــه اکتفــا کنـــم کــه
هوای بـــد ایــن روزهــا
آدم را افســــــــرده میکنـد
میتونم بپرسم چه عطری میزنی ؟
بوی خوشبختی میدهی انگار . . .
کفش هم اگر تنگ باشد ، زخم می کند … وای به حال دل...
تمام روز و شب با بیقراری / به شوق روی تو بیدار هستم اگرچه بی غرورم زنده اما / به شوق لحظۀ دیدار هستم
دیگـر فرصتی بـرای پیامک دادن نیست
دست واژه ها را می گیرم
و به دیدنت می آیـــم
دلتنگیت در هیچ پیامی نمیگنجد
در انــتظــار هیــچ کــس
نــیســتم
اما
هــنوز وقــتی
نــویز مــوبایل روی اسپــیکر مــی افتد
دلــم می لرزد
شــاید تـو بــاشی…..!
کاش می توانستم راحت حرف بزنم …
چیزی بگویم از دلتنگی …
میان آدم های که در این اتاق مجازی جمع شدند …
فقط می گویم منم دلتنگم!!!
غم که نوشتن ندارد …
نفوذ می کند در استخوان هایت ،
جاسوس می شود در قلبت
و آرام آرام از چشم هایت می ریزد بیرون